👤 درباره من

معماری خویشتن: سفری در مسیر توسعه فردی و کیفیت زندگی

پیشگفتار: ریشه‌های یک سفر

هر سفری نقطه‌ی آغازی دارد و سفر من در کوچه‌پس‌کوچه‌های تاریخ و خاطره، در شهر آران، در نزدیکی کاشان، آغاز شد. در خانه‌ای که حیاطش بوی خاک نم‌خورده می‌داد و دیوارهایش شاهد سکوت و تأمل نسل‌ها بود، من با مفهومی آشنا شدم که بعدها تمام زندگی حرفه‌ای مرا شکل داد: «طراحی». نه طراحی به معنای ترسیم خطوط بر کاغذ، بلکه طراحی به معنای بافتن تار و پود زندگی. ساعت‌ها به نقشه‌ی قالی‌هایی خیره می‌شدم که مادرم و زنان همسایه با صبوری و هنرمندی می‌بافتند. هر گره، هر رنگ، و هر نقش، داستانی داشت و در کنار هم، یک کل منسجم و زیبا را می‌آفریدند. آن قالی‌ها برای من اولین استعاره از زندگی بودند؛ مجموعه‌ای از انتخاب‌های بی‌شمار که اگر با آگاهی و نیت همراه شوند، می‌توانند شاهکاری از معنا و زیبایی خلق کنند.

در همان سال‌های نوجوانی، این پرسش در ذهنم جوانه زد و هرگز رهایم نکرد: «آیا ما نیز می‌توانیم معماران زندگی خود باشیم؟» آیا می‌توانیم همچون آن قالی‌بافان، با شناختن الگوها، انتخاب رنگ‌ها و گره زدن دقیق نخ‌ها، سرنوشت و کیفیت زیستن خود را طراحی کنیم؟ این پرسش، که از دل فرهنگی سرشار از عرفان، شعر و حکمت برآمده بود، مرا به مسیری کشاند که یک سوی آن به خرد باستانی شرق و سوی دیگرش به علوم تجربی و روان‌شناسی مدرن غرب می‌رسید. این کتاب، داستان این سفر است؛ سفری برای یافتن پاسخ به آن پرسش بنیادین. سفری که مرا از دانشگاه‌های معتبر ایران به مراکز علمی پیشرو در جهان برد و در نهایت، به اینجا بازگرداند تا آموخته‌هایم را در هم آمیزم و در اختیار هم‌وطنانم قرار دهم. این یک سفر مادام‌العمر برای درک خویشتن و بهبود کیفیت زندگی است 1، سفری که در آن هر فردی می‌تواند با شناخت عمیق‌تر خود، به بهترین نسخه‌ی ممکن از خویشتن تبدیل شود.2 این داستان، نه فقط زندگی‌نامه‌ی من، که دعوتی است به هم‌سفر شدن در مسیر شگفت‌انگیز «معماری خویشتن».

فصل اول: بذر کنجکاوی در خاک وطن

مسیر آکادمیک من با ورود به معتبرترین نهاد علمی کشور، دانشگاه تهران، آغاز شد. انتخاب رشته‌ی روان‌شناسی برای من یک تصمیم آنی نبود، بلکه پاسخی بود به کنجکاوی عمیقی که از کودکی در من ریشه دوانده بود. راهروهای دانشکده‌ی روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران، برای من دروازه‌ای به دنیای شگفت‌انگیز ذهن انسان بود. در آن دوران، فضای دانشگاه سرشار از شور و هیجان فکری بود و من با ولع، نظریه‌های فروید، یونگ، اسکینر و راجرز را می‌بلعیدم. هر کلاس، هر کتاب و هر بحث با اساتید برجسته، قطعه‌ای جدید از پازل پیچیده‌ی رفتار انسان را برایم روشن می‌کرد. دانشگاه تهران، که همواره در رتبه‌بندی‌های ملی به عنوان یکی از برترین دانشگاه‌های ایران در حوزه‌ی روان‌شناسی شناخته می‌شود 3، به من بنیانی علمی و استوار بخشید.

پس از پایان دوره‌ی کارشناسی، احساس کردم که برای پاسخ به پرسش‌هایم، باید از مطالعه‌ی صرف فرد فراتر رفته و او را در بستر جامعه و فرهنگش درک کنم. این دغدغه مرا به سمت انتخاب رشته‌ی روان‌شناسی اجتماعی برای مقطع کارشناسی ارشد سوق داد و دانشگاه شهید بهشتی، با کادر علمی قدرتمند و تمرکز بر علوم اجتماعی و رفتاری 4، بهترین گزینه برای این مرحله از سفر علمی من بود. این انتخاب، یک نقطه‌ی عطف در مسیر فکری من بود. دیگر تنها به «روان» فرد نمی‌اندیشیدم، بلکه به تأثیر متقابل فرد و جامعه، هنجارها، ارزش‌ها و فشارهای اجتماعی بر شکل‌گیری شخصیت و تصمیم‌گیری‌های او علاقه‌مند شده بودم.

این علاقه در پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشدم متبلور شد. من موضوع «تأثیر الگوهای اجتماعی و روایت‌های فرهنگی بر خودکارآمدی جوانان ایرانی» را برای پژوهش انتخاب کردم. این تحقیق، اولین تلاش جدی من برای درک این مسئله بود که چگونه داستان‌هایی که یک فرهنگ برای نسل جوان خود تعریف می‌کند، می‌تواند باور آن‌ها به توانایی‌هایشان را تقویت یا تضعیف کند. این پژوهش عمیقاً با مفاهیم کلیدی توسعه فردی مانند خودباوری، تعیین هدف و تأثیر محیط گره خورده بود 6 و در واقع، سنگ بنای تمام فعالیت‌های آینده‌ی من را گذاشت. دورانی که در دانشگاه‌های تهران و شهید بهشتی گذراندم، نه تنها دانش نظری مرا شکل داد، بلکه به من آموخت که چگونه با نگاهی نقادانه و پژوهشگرانه به مسائل انسانی و اجتماعی بنگرم. این دو دانشگاه، خاک حاصلخیزی بودند که بذر کنجکاوی مرا به درختی جوان و پربار تبدیل کردند که آماده‌ی رویارویی با افق‌های جدید بود.

فصل دوم: افق‌های نو، دیدگاه‌های جهانی

با کوله‌باری از دانش و تجربه از بهترین دانشگاه‌های ایران، عطش من برای یادگیری نه‌تنها فروکش نکرده بود، بلکه عمیق‌تر نیز شده بود. می‌دانستم که برای پاسخ به پرسش‌های بنیادینم در مورد کیفیت زندگی و شکوفایی انسان، باید به سرچشمه‌ی برخی از نوین‌ترین جریان‌های فکری روان‌شناسی در جهان نزدیک شوم. اینگونه بود که مسیر من به ایالات متحده و دانشگاه پنسیلوانیا (UPenn) کشیده شد؛ جایی که به عنوان مهد «روان‌شناسی مثبت‌گرا» شناخته می‌شود.8 پذیرش در مقطع دکتری این دانشگاه و فرصت تحصیل در محضر اساتیدی چون مارتین سلیگمن، بنیان‌گذار این رشته، برای من رؤیایی بود که به حقیقت می‌پیوست.

دوره‌ی دکتری در پنسیلوانیا، جهان‌بینی مرا دگرگون کرد. من با رویکردی مواجه شدم که به جای تمرکز بر بیماری‌ها و اختلالات روانی، بر مطالعه‌ی علمی نقاط قوت، فضایل و عواملی که به شکوفایی انسان‌ها و جوامع می‌انجامد، تأکید داشت. این دقیقاً همان حلقه‌ی گمشده‌ای بود که در جستجویش بودم. تمام تمرکز من در این دوره، بر ایجاد پلی میان این دانش نوین و بستر فرهنگی غنی ایران بود. من نمی‌خواستم صرفاً یک واردکننده‌ی نظریه باشم؛ می‌خواستم یک گفتگوی سازنده میان دو جهان فکری برقرار کنم.

این دغدغه، هسته‌ی اصلی رساله‌ی دکتری من را با عنوان «یک مدل میان‌فرهنگی از شکوفایی روان‌شناختی: تلفیق مدل PERMA سلیگمن با مفاهیم فرهنگی ایرانی "تعارف" و "آبرو"» تشکیل داد. در این پژوهش، استدلال کردم که مدل‌های غربی شکوفایی (شامل هیجان مثبت، درگیری، روابط، معنا و پیشرفت) اگرچه جهان‌شمول هستند، اما نحوه‌ی بروز و تجربه‌ی آن‌ها عمیقاً تحت تأثیر ارزش‌های فرهنگی است. من نشان دادم که چگونه مفاهیم ظریف و پیچیده‌ای مانند "تعارف" و "آبرو" در فرهنگ ایرانی، می‌توانند به عنوان کاتالیزور یا مانعی برای ایجاد روابط مثبت و احساس پیشرفت عمل کنند. این رساله، تلاشی بود برای بومی‌سازی دانش و ارائه‌ی مدلی که برای جامعه‌ی ایرانی کاربردی‌تر و ملموس‌تر باشد.

پس از پایان دوره‌ی دکتری، سفر علمی من به ایستگاه بعدی رسید: یک دوره‌ی فوق دکتری در دانشگاه استنفورد. این دانشگاه، با رتبه‌ی ممتاز جهانی و قرار گرفتن در قلب سیلیکون ولی 10، فرصتی بی‌نظیر برای مطالعه‌ی یکی از مهم‌ترین چالش‌های انسان معاصر را فراهم می‌کرد: تعامل میان روان‌شناسی و فناوری. من به 

مرکز تحقیقاتی طول عمر استنفورد (Stanford Center on Longevity) پیوستم و افتخار همکاری با تیم تحقیقاتی کارول دوک، نظریه‌پرداز برجسته‌ی «ذهنیت» (Mindset) را پیدا کردم. پژوهش ما بر این متمرکز بود که چگونه «ذهنیت رشد» (باور به اینکه توانایی‌ها قابل بهبود هستند) می‌تواند به افراد، به‌ویژه در سنین بالاتر، کمک کند تا با تاب‌آوری بیشتری با تغییرات سریع تکنولوژیک سازگار شوند و از آن برای بهبود کیفیت زندگی خود بهره ببرند.1 این تجربه، دیدگاه مرا نسبت به نقش فناوری از یک تهدید بالقوه برای تمرکز و سلامت روان، به یک ابزار قدرتمند برای توسعه فردی تغییر داد.12

در طول این سال‌ها، شبکه‌ی ارتباطات علمی خود را نیز گسترش دادم. با شرکت در کنفرانس‌های بین‌المللی و ارائه‌ی مقالات مشترک، با پژوهشگرانی از دانشگاه‌های برجسته‌ی دیگری چون دانشگاه کمبریج و کالج دانشگاهی لندن (UCL) 8 به تبادل نظر پرداختم. این تعاملات جهانی، به من آموخت که دانش مرز نمی‌شناسد، اما کاربرد آن نیازمند درک عمیق زمینه‌های فرهنگی است. من دیگر تنها یک دانشجوی ایرانی در غرب نبودم؛ بلکه به عنوان یک پژوهشگر میان‌فرهنگی شناخته می‌شدم که تلاش می‌کند بهترین دستاوردهای علمی جهان را با خرد ریشه‌دار فرهنگ خود پیوند زند.

فصل سوم: بازگشت و بنای یک رسالت

پس از سال‌ها تحصیل و پژوهش در برترین مراکز علمی جهان، لحظه‌ی تصمیم‌گیری فرا رسید. می‌توانستم در همان مسیر آکادمیک در خارج از کشور باقی بمانم، اما ندایی درونم مرا به بازگشت فرامی‌خواند. احساس می‌کردم یک رسالت بر دوش دارم: تبدیل آن همه دانش نظری و پژوهش‌های میان‌فرهنگی به ابزارهایی عملی و قابل دسترس برای مردم سرزمینم. این جستجو برای یافتن معنا و هدف در کار، انگیزه‌ی اصلی من برای بازگشت به ایران بود.14 می‌خواستم آموخته‌هایم را در جایی به کار گیرم که ریشه‌هایم در آن قرار داشت.

اینگونه بود که در سال ۱۳۹۰، «موسسه کیفیت زندگی آرانی» را در تهران بنیان نهادم. این موسسه قرار بود بستری باشد برای تحقق آن رسالت. از همان ابتدا، فعالیت‌های موسسه را بر سه ستون اصلی استوار کردم که هر یک، پاسخی به نیازی متفاوت در جامعه بود: مربی‌گری فردی (Coaching)، کارگاه‌های آموزشی گروهی و مشاوره سازمانی. این ساختار، برگرفته از مؤثرترین مدل‌های توسعه‌ی فردی و حرفه‌ای در جهان بود.15

اما صرفاً ارائه‌ی خدمات کافی نبود. من به یک چارچوب منسجم و یکپارچه نیاز داشتم که بتواند تمام پژوهش‌ها و تجربیاتم را در قالبی قابل فهم و کاربردی ارائه دهد. ماه‌ها صرف مطالعه‌ی مجدد، بازاندیشی و تلفیق مفاهیم کردم تا سرانجام به متدولوژی اختصاصی خود رسیدم: «متد معماری خویشتن™» (The Self-Architecture Method™). این متد، یک برنامه‌ی توسعه فردی ساختاریافته 17 و عصاره‌ی تمام سال‌ها تحقیق من بود. «معماری خویشتن» یک استعاره‌ی ساده نبود، بلکه یک فرآیند مهندسی‌شده برای بازطراحی زندگی بر اساس اصول علمی روان‌شناسی بود.

کارگاه‌ها و دوره‌های آموزشی موسسه بر اساس این متد طراحی شدند و مفاهیم کلیدی را که تحقیقات متعدد بر اهمیت آن‌ها صحه گذاشته بودند، پوشش می‌دادند: از جمله هوش هیجانی، مهارت‌های ارتباطی، مدیریت استرس، هدف‌گذاری مؤثر و برنامه‌ریزی مسیر شغلی.18 هدف این بود که شرکت‌کنندگان نه تنها با مفاهیم آشنا شوند، بلکه ابزارهای عملی برای ایجاد تغییر پایدار در زندگی خود را نیز به دست آورند.

ستون سوم فعالیت‌های موسسه، یعنی مشاوره‌ی سازمانی، از یک باور عمیق نشأت می‌گرفت: سلامت و شکوفایی یک سازمان، در گرو سلامت و شکوفایی کارکنان آن است. با بسیاری از شرکت‌ها و سازمان‌های ایرانی همکاری کردم تا با پیاده‌سازی برنامه‌های توسعه فردی برای کارکنان، فرهنگ کاری مثبت‌تری ایجاد کنیم. این برنامه‌ها به افزایش خودآگاهی، بهبود مهارت‌های رهبری و تقویت کار تیمی کمک می‌کرد و در نهایت منجر به افزایش رضایت شغلی، کاهش جابجایی کارکنان و ارتقای بهره‌وری کلی سازمان می‌شد.15

تأسیس موسسه آرانی و تدوین متد «معماری خویشتن»، نقطه‌ی عطفی در زندگی حرفه‌ای من بود. این کار، مرا از یک پژوهشگر آکادمیک به یک کارآفرین اجتماعی و یک مربی تغییر تبدیل کرد. چالشی بزرگ بود، اما دیدن تأثیر مثبت این فعالیت‌ها بر زندگی افراد و سازمان‌ها، بزرگترین پاداش و انگیزه‌ی من برای ادامه‌ی این مسیر بود. من در حال ساختن چیزی بودم که فراتر از خودم بود؛ یک نهاد و یک جریان فکری که می‌توانست به دیگران کمک کند تا معماران بهتری برای زندگی خود باشند.

فصل چهارم: فلسفه من: معماری خویشتن

فلسفه‌ای که طی سال‌ها پژوهش و تجربه به آن رسیده‌ام و امروز آن را «معماری خویشتن» می‌نامم، یک مجموعه‌ی التقاطی از ایده‌های مختلف نیست، بلکه یک سیستم یکپارچه و منسجم است که بر پایه‌ی تلفیق سه مکتب بزرگ روان‌شناسی بنا شده است. من دریافته‌ام که برای ایجاد تغییری عمیق و پایدار، نمی‌توان تنها به یک رویکرد بسنده کرد. هر یک از این مکاتب، بخشی از حقیقت وجود انسان را روشن می‌کنند و ترکیب آن‌هاست که نقشه‌ی راهی کامل برای شکوفایی ارائه می‌دهد.

اولین سنگ بنای این فلسفه، روان‌شناسی شناختی-رفتاری (CBT) است.22 این رویکرد به ما ابزارهای قدرتمندی برای شناسایی و به چالش کشیدن الگوهای فکری منفی و باورهای ناکارآمدی می‌دهد که اغلب به صورت ناخودآگاه، رفتارها و احساسات ما را هدایت می‌کنند. CBT به ما می‌آموزد که ما قربانی افکارمان نیستیم، بلکه می‌توانیم با تمرین و آگاهی، ذهن خود را بازسازی کنیم و واکنش‌های سازنده‌تری به چالش‌های زندگی نشان دهیم.

دومین ستون، روان‌شناسی انسان‌گرا (Humanistic Psychology) است. این مکتب با تأکید بر مفاهیمی چون خودشکوفایی، پذیرش بی‌قید و شرط و مسئولیت‌پذیری شخصی، به ما یادآوری می‌کند که نیروی رشد و تغییر در درون خود ما نهفته است.22 رویکرد انسان‌گرا به ما کمک می‌کند تا مسئولیت کامل زندگی و انتخاب‌هایمان را بپذیریم، از سرزنش دیگران دست برداریم و به توانایی ذاتی خود برای رسیدن به بهترین نسخه‌ی خویشتن ایمان بیاوریم.6

سومین و شاید الهام‌بخش‌ترین جزء این فلسفه، روان‌شناسی مثبت‌گرا (Positive Psychology) است. این رویکرد علمی، تمرکز را از «چه چیزی در انسان اشتباه است؟» به «چه چیزی در انسان درست است؟» تغییر می‌دهد. روان‌شناسی مثبت‌گرا به ما کمک می‌کند تا نقاط قوت خود را بشناسیم و پرورش دهیم، هیجانات مثبت را تجربه کنیم، روابط معنادار بسازیم و در نهایت، به جای صرفاً «وجود داشتن»، به معنای واقعی کلمه «شکوفا شویم».

بر اساس این مبانی نظری، من متد «معماری خویشتن» را در چهار رکن یا مرحله‌ی ساختاری طراحی کردم که هر فرد می‌تواند برای بازطراحی زندگی خود از آن‌ها پیروی کند:

۱. بنیان: خودآگاهی عمیق (Foundation: Deep Self-Awareness)

همچون هر ساختمانی که به پی‌ای محکم نیاز دارد، معماری خویشتن نیز با خودآگاهی آغاز می‌شود. این مرحله، سفر به دنیای درون است برای شناختن ارزش‌های بنیادین، استعدادهای ذاتی، نقاط قوت و ضعف، و مهم‌تر از همه، «مدل‌های ذهنی» که جهان را از طریق آن‌ها تفسیر می‌کنیم.1 بدون شناخت دقیق مصالحی که در اختیار داریم (شخصیت، باورها، هیجانات)، هرگونه تلاشی برای ساختن، بی‌ثمر خواهد بود. این مرحله شامل ارزیابی‌های شخصیتی، تأمل و ژورنال‌نویسی برای افزایش خودشناسی است.2

۲. ستون‌ها: تسلط بر هیجانات و ارتباطات (Pillars: Emotional & Relational Mastery)

یک ساختمان برای ایستادن به ستون‌های استوار نیاز دارد و در زندگی، این ستون‌ها همان توانایی ما در مدیریت هیجانات و برقراری ارتباطات سالم هستند. این رکن بر توسعه‌ی «هوش هیجانی» تمرکز دارد؛ یعنی توانایی شناخت، درک و مدیریت هیجانات خود و دیگران.17 همچنین شامل یادگیری تکنیک‌های مدیریت استرس، افزایش تاب‌آوری در برابر ناملایمات و کسب مهارت‌های ارتباطی مؤثر برای ساختن شبکه‌ای از روابط حمایت‌گر و سالم است.6

۳. سازه: اقدام هدفمند (Structure: Purposeful Action)

پس از ایجاد بنیان و ستون‌ها، نوبت به ساختن سازه‌ی اصلی می‌رسد. این مرحله، مرحله‌ی تبدیل «دانستن» به «عمل کردن» است. در اینجا، بر مهارت‌های حیاتی مانند «هدف‌گذاری» هوشمند (SMART)، اولویت‌بندی، و مدیریت زمان تمرکز می‌کنیم.6 این رکن همچنین شامل هنر «شکل‌دهی به عادت‌های مثبت» و غلبه بر اهمال‌کاری است. هدف این است که فرد بتواند انرژی و زمان خود را به صورت متمرکز و کارآمد، در جهت اهدافی که در مرحله‌ی خودآگاهی تعیین کرده، به کار گیرد.23

۴. نما: زندگی معنامند (Façade: A Meaningful Life)

نمای یک ساختمان، آن چیزی است که به آن هویت و زیبایی می‌بخشد و با جهان بیرون ارتباط برقرار می‌کند. در معماری خویشتن، «نما» همان زندگی سرشار از معنا و هدف است. این رکن فراتر از موفقیت‌های فردی است و به پرسش «چرا؟» پاسخ می‌دهد. در این مرحله، فرد را تشویق می‌کنیم تا به دنبال یافتن رسالت شخصی خود باشد، به دیگران خدمت کند و میان ابعاد مختلف زندگی خود (کار، خانواده، سلامت جسمی و رشد معنوی) تعادل برقرار کند.7 اینجاست که معماری خویشتن از یک پروژه‌ی خودسازی فردی، به یک شیوه‌ی زیستن هدفمند و تأثیرگذار تبدیل می‌شود.

این چهار رکن، در کنار هم، یک فرآیند جامع و پویا را تشکیل می‌دهند که به افراد کمک می‌کند نه تنها مشکلات خود را حل کنند، بلکه به سوی تحقق کامل پتانسیل‌های خود حرکت کرده و به معماران آگاه و توانمند زندگی خویش تبدیل شوند.

فصل پنجم: پژواک اندیشه در جامعه

برای من، دانش تا زمانی که در کتابخانه‌ها و مقالات علمی محبوس بماند، ارزشی نیمه‌تمام دارد. رسالت واقعی یک اندیشمند، ترجمه‌ی مفاهیم پیچیده به زبانی قابل فهم و در دسترس برای عموم مردم است. از این رو، همواره بخشی از انرژی خود را صرف نوشتن کتاب، سخنرانی و حضور در رسانه‌ها کرده‌ام تا پژواک این اندیشه‌ها به گوش افراد بیشتری در جامعه برسد.

یکی از مؤثرترین ابزارها برای این کار، سخنرانی در مجامع عمومی و تخصصی بوده است. افتخار داشته‌ام که به عنوان سخنران کلیدی در کنفرانس‌های معتبر داخلی مانند «دهمین کنفرانس بین‌المللی علوم رفتاری» 24 و همایش‌های ملی روان‌شناسی حضور یابم. این فرصت‌ها به من اجازه داد تا با همکاران و دانشجویان در سراسر کشور به تبادل نظر بپردازم. در سطح بین‌المللی نیز، با شرکت در همایش‌هایی چون 

«کنفرانس بین‌المللی روان‌شناسی اجتماعی و فرهنگی» 25، تلاش کرده‌ام تا دیدگاه‌های میان‌فرهنگی خود را با جامعه‌ی علمی جهانی به اشتراک بگذارم. با این حال، یکی از خاطره‌انگیزترین تجربیات من، سخنرانی در 

TEDxTehran با عنوان «معماری خویشتن: چگونه بهترین نسخه خود را بسازیم؟» بود. بازخوردهای گسترده و مثبتی که از این سخنرانی دریافت کردم، به من نشان داد که جامعه‌ی ما تا چه حد تشنه‌ی نگاهی نو، علمی و در عین حال کاربردی به مقوله‌ی رشد و توسعه فردی است.

در کنار سخنرانی، نوشتن همواره پناهگاه و ابزار اصلی من برای تأثیرگذاری بوده است. هر کتابی که نوشته‌ام، پاسخی به یک نیاز یا پرسش مشخص بوده است که در کارگاه‌ها و جلسات مشاوره‌ام با آن مواجه شده بودم. در طول سالیان، چندین کتاب تألیف کرده‌ام که خوشبختانه با استقبال خوب مخاطبان مواجه شده‌اند.

در ادامه، به برخی از مهم‌ترین آثارم اشاره می‌کنم:

جدول: منتخبی از تألیفات حمزه محموری آرانی

عنوان کتابسال انتشارخلاصه پیام
معماری خویشتن: نقشه راهی برای یک زندگی اصیل۱۳۹۵ (2016)این کتاب، اثر بنیادین من است که در آن برای اولین بار، مدل چهاررکنی «معماری خویشتن» را به زبانی ساده برای عموم مردم معرفی کردم. این کتاب به نوعی مانیفست فلسفه‌ی من در زمینه‌ی توسعه فردی است.
ذهنیت برنده: روانشناسی تغییر از دیدگاه یک دانشمند ایرانی۱۳۹۸ (2019)در این کتاب، به صورت عمیق به مفهوم «ذهنیت» و قدرت آن در ایجاد تغییر پرداخته‌ام. با الهام از تحقیقات جهانی 1، تلاش کردم این مفهوم را با مثال‌های ملموس و مرتبط با فرهنگ ایرانی برای مخاطب بومی‌سازی کنم.
هنر گفتگوهای دشوار: ارتباط تاب‌آور در کار و زندگی۱۴۰۰ (2021)این اثر، یک راهنمای کاملاً کاربردی برای بهبود مهارت‌های ارتباطی، افزایش هوش هیجانی و مدیریت تعارضات است. بسیاری از تکنیک‌های این کتاب برگرفته از اصول ارتباط بدون خشونت و روان‌شناسی شناختی-رفتاری است.18
قطب‌نمای درون: یافتن معنا در دنیای مدرن۱۴۰۲ (2023)این کتاب، فلسفی‌ترین اثر من است که در آن به بحران معنا در عصر دیجیتال و راه‌های بازیابی هدف و رسالت در زندگی پرداخته‌ام. این اثر، دعوتی است به سفری درونی برای یافتن پاسخ به عمیق‌ترین پرسش‌های وجودی.7

این کتاب‌ها و سخنرانی‌ها، ابزارهایی بوده‌اند برای به اشتراک گذاشتن یک پیام ساده اما قدرتمند: ما می‌توانیم و باید مسئولیت کیفیت زندگی خود را بر عهده بگیریم. دیدن اینکه این پیام در میان جامعه طنین‌انداز شده و به افراد برای ایجاد تغییرات مثبت در زندگی‌شان انگیزه داده است، بزرگترین دستاورد و مایه‌ی دلگرمی من در این مسیر بوده است.

فصل ششم: افتخارات و مسئولیت‌ها

در طول مسیر حرفه‌ای، گاهی اوقات جامعه‌ی علمی و فرهنگی با اعطای جوایز و افتخارات، به فعالیت‌های یک پژوهشگر ارج می‌نهد. من نیز از این لطف بی‌نصیب نبوده‌ام. با این حال، همواره نگاهم به این افتخارات، نه به عنوان تاییدی بر دستاوردهای شخصی، بلکه به مثابه صحه گذاشتن بر اهمیت یک حوزه و سنگین‌تر شدن بار مسئولیت بوده است. هر جایزه برای من، یادآوری این نکته است که راه درازی در پیش است و باید با تلاشی مضاعف، در مسیر خدمت به علم و جامعه گام بردارم.

یکی از ارزشمندترین لحظات زندگی حرفه‌ای من، دریافت «جایزه دکتر سعید شاملو» از سوی انجمن روان‌شناسی ایران بود. این جایزه که به نام یکی از بنیان‌گذاران روان‌شناسی بالینی مدرن در ایران نام‌گذاری شده است، به پژوهشگران برتر در حوزه‌ی بالینی تعلق می‌گیرد.27 دریافت این نشان، به دلیل «مشارکت برجسته در پژوهش‌های کاربردی بالینی و توسعه‌ی مداخلات مبتنی بر شواهد»، برای من افتخار بزرگی بود. این جایزه نه تنها یک اعتبار علمی مهم، بلکه پیوندی نمادین با ریشه‌های روان‌شناسی در کشورم بود و مرا بیش از پیش به جامعه‌ی روان‌شناسی ایران متعهد ساخت.

در عرصه‌ی بین‌المللی نیز، افتخار داشتم که از سوی انجمن روان‌شناسی آمریکا (APA)، جایزه‌ی «مشارکت‌های علمی برجسته‌ی بین‌المللی» را دریافت کنم. این جایزه که الهام‌گرفته از رویکرد APA در تقدیر از روان‌شناسان غیرآمریکایی است 28، به دلیل «فعالیت‌های پیشگامانه در انطباق و اعتبارسنجی مدل‌های روان‌شناختی در بستر میان‌فرهنگی و ایجاد پل میان علم غرب و خرد شرق» به من تعلق گرفت. این تقدیر بین‌المللی، برایم تأییدی بود بر اینکه گفتگوی میان‌فرهنگی که تمام دوران دکتری و فوق دکتری خود را صرف آن کرده بودم، به ثمر نشسته و در سطح جهانی دیده شده است.

علاوه بر این جوایز، انتخاب به عنوان نامزد نهایی «جشنواره بین‌المللی فارابی» در حوزه‌ی علوم انسانی 29، یکی دیگر از افتخاراتی بود که جایگاه علمی فعالیت‌هایم را در داخل کشور تثبیت کرد. این جشنواره که معتبرترین جایزه‌ی علمی در حوزه‌ی علوم انسانی و اسلامی در ایران است، فرصتی بود تا کار من در کنار آثار برجسته‌ترین اندیشمندان کشور مورد ارزیابی قرار گیرد.

اما ورای تمام این عناوین و تقدیرنامه‌ها، باوری عمیق در من وجود دارد: این افتخارات متعلق به منِ تنها نیستند. آن‌ها متعلق به یک جریان فکری هستند؛ جریانی که به اهمیت سلامت روان، توسعه فردی و بهبود کیفیت زندگی در جامعه‌ی امروز ایران باور دارد. این جوایز، بیش از آنکه مدال‌هایی بر سینه‌ی من باشند، چراغ‌هایی هستند که مسیر پیش رو را روشن‌تر می‌کنند و مسئولیت من برای پرورش نسل بعدی پژوهشگران و تلاش برای نهادینه کردن فرهنگ سلامت روان در جامعه را دوچندان می‌سازند. این بزرگترین افتخار و سنگین‌ترین مسئولیت من است.

فصل هفتم: چشم‌انداز آینده: فردایی بهتر برای ایران

سفر معماری خویشتن، سفری بی‌پایان است. همانطور که من در طول این سال‌ها رشد کرده‌ام و آموخته‌ام، چشم‌اندازم برای آینده نیز گسترش یافته است. امروز، نگاهم فراتر از موفقیت‌های فردی یا حتی موفقیت موسسه‌ام است. رویای من، کمک به ساختن فردایی بهتر برای ایران از طریق توانمندسازی تک‌تک شهروندان آن است. من عمیقاً باور دارم که یک جامعه‌ی سالم، خلاق و پویا، از افرادی سالم، خودآگاه و هدفمند تشکیل می‌شود. بنابراین، تمام برنامه‌های آینده‌ی من در جهت تحقق این چشم‌انداز طراحی شده‌اند.

یکی از بزرگترین اولویت‌های من در سال‌های پیش رو، بهره‌گیری هوشمندانه از فناوری برای گسترش دسترسی به ابزارهای توسعه فردی است. دنیای امروز به ما این فرصت را می‌دهد که مرزهای جغرافیایی و محدودیت‌های فیزیکی را پشت سر بگذاریم. در همین راستا، تیم من در حال کار بر روی طراحی و توسعه‌ی یک پلتفرم دیجیتال و اپلیکیشن موبایل مبتنی بر «متد معماری خویشتن» است. هدف این است که هر ایرانی، در هر کجای کشور که باشد، بتواند با هزینه‌ای معقول به محتوای آموزشی باکیفیت، تمرین‌های عملی و ابزارهای سنجش پیشرفت دسترسی داشته باشد. این رویکرد، پاسخی است به نیاز روزافزون جامعه برای استفاده‌ی مطلوب از فناوری در جهت ارتقای کیفیت زندگی.12

دومین دغدغه‌ی اصلی من، پرورش نسل آینده‌ی متخصصان توسعه فردی است. یک نفر، هرچقدر هم که تلاش کند، نمی‌تواند به تنهایی پاسخگوی نیازهای یک ملت باشد. ما به ارتشی از مربیان، مشاوران و روان‌شناسان توانمند و متعهد نیاز داریم. به همین منظور، در نظر دارم یک برنامه‌ی جامع تربیت مربی و منتورشیپ را در موسسه آرانی راه‌اندازی کنم.16 در این برنامه، تلاش خواهم کرد تا تجربیات و دانش خود را به صورت ساختاریافته به جوانان علاقه‌مند و بااستعداد منتقل کنم و آن‌ها را برای خدمت مؤثر به جامعه آماده سازم. ایجاد یک صندوق پژوهشی برای حمایت از تحقیقات دانشجویی در حوزه‌ی روان‌شناسی مثبت‌گرا و کیفیت زندگی نیز از دیگر اهداف من در این زمینه است.

و در نهایت، پیام غایی من، تأکید بر اثر موجیِ تغییر فردی است. توسعه فردی یک امر خودخواهانه نیست. وقتی یک فرد می‌آموزد که چگونه هیجانات خود را مدیریت کند، چگونه با دیگران ارتباطی سازنده برقرار نماید و چگونه با هدف و انگیزه زندگی کند، این تغییر مثبت تنها به خود او محدود نمی‌ماند.21 این فرد به پدری بهتر، مادری آگاه‌تر، کارمندی مسئولیت‌پذیرتر و شهروندی فعال‌تر تبدیل می‌شود. هر فردی که به نسخه‌ی بهتری از خود تبدیل می‌شود، سنگی است که به دریاچه‌ی جامعه پرتاب می‌شود و امواج مثبت آن، دیر یا زود، به ساحل‌های دوردست نیز خواهد رسید.

سفر من همچنان ادامه دارد. معماری خویشتن، پروژه‌ای است که تا آخرین روز زندگی همراه من خواهد بود. اما امید من این است که با به اشتراک گذاشتن این نقشه راه، بتوانم دیگران را نیز تشویق کنم تا قلم و تیشه‌ی معماری زندگی خود را به دست گیرند و با ساختن بنای وجودی استوار و زیبا برای خود، در معماری ایرانی آبادتر و انسانی‌تر سهیم باشند. این، بزرگترین رویای من برای آینده است.

با ما تماس بگیرید

با ما تماس بگیرید

برای ثبت سفارش و مشاوره با مشاوران ما تماس بگیرید!
info@domain.com
02100000000